15روز مرخصی تشویقی بخاطر چای شیرین خاطره ای از حسین دهقان

ساخت وبلاگ

15روز مرخصی تشویقی بخاطر چای شیرین خاطره ای از حسین دهقان

سرباز ژاندارمری جمهوری اسلامی بودم که در سال 1365 به خدمت مقدس سربازی اعزام شدم ، آموزشی را در مرکز آموزش ژاندارمری تمام کردم و به هنگ ژاندارمری شهرکرد منتقل شدم .

پس از چند روز در طرح تقسیم به گروهان ژاندارمری فارسان اختصاص داده شدم .

پس از این که چند شب نگهبانی و کار ارجاعات پاسگاه مرکزی را انجام دادم یک روز بعد از ظهر جناب سروان رجبی که در محوطه گروهان قدم می زد مرا صدا کرد گفت سرباز بیا اینجا ببینم .

رفتم جلو و با یک احترام نظامی خشک خبردار ایستادم نگاهی به اتیکتم( نام نما )کرد و گفت دهقان برو آبدارخانه چای عصرانه درست کن .

با ادای احترام گفتم : چشم قربان

رفتم چای درست کردم آمدم محوطه و گفتم : جناب سروان چای آماده است .

جناب سروان فرمودند برو چای را با سرویس کامل بیار کنار باغچه تا با جناب سروان شفیعی و بقیه بخوریم .

پس از این که چای صرف شد سرباز عسگری اومد آبدارخانه و گفت جناب سروان رجبی احضارت کرده .

پیش خودم گفتم : خدا به خیر بگذرونه

رفتم و از ترس در حالی که نفسم در سینه حبس شده بود احترام محکمی گذاشتم

جناب سروان خنده ش گرفت و گفت : تو همیشه چای خوش مزه و خوش رنگ درست می کنی ؟

قبل از این که جواب بله یا خیر بدم تو این فکر بودم که جناب سروان شوخی میکنه یا جدی ؟

چیزی نگفتم و چشمانم در چشم او خیره شده بود

سپس فرمودند از فردا صبح مسئول آبدارخانه هستی

بازهم می گم نگاهش از زیر عینک طوری بود که که نمی دانستم شوخی میکنه یا جدی

گفتم : چشم جناب سروان

سپس دستوردادند : برو استراحت کن

آمدم آسایشگاه و دراز کشیدم آن شب در لوحه نگهبانی نبودم و تا صبح خوابیدم و استراحت کردم

تقریباً مدت یک ماهی می شد که آبدارچی بودم

صبح که بیدار باش می زدند پس از فریضه نماز صبحانه را می گرفتم می رفتم داخل آبدارخانه و مشغول نظافت و شست و شو و تهیه چای برای کارکنان می شدم

تا آب جوش شود صبحانه را می خوردم

دراین مدت ازمن به عنوان پاسبخش استفاده می شد و نگهبانی نمی دادم

طبق معمول هر روز ساعت 6 و نیم صبحگاه بود یعنی پس از صرف صبحانه و نظافت عمومی پرچم سه رنگ منقش به الله و اکبر و لااله الا الله کشور عزیز جمهوری اسلامی در گروهان برافراشته می شد و پس از صبحگاه به عنوان آبدارچی باید صبحانه را که خودش خریده بود با سفره و ظروف لازم می بردم خدمت جناب سروان

یک روز جناب سروان رجبی صبحانه نان و پنیر خریده بودند و قرار شد چای را ببرم دفتر شون تا همراه صبحانه صرف کنند .

آن روز فکری به سرم زد که یک چای دورنگ برای جناب سروان درست کنم

نصف لیوان را آبجوش ریختم و با کمی شکر شیرین کردم تا خوب شیرین شود.

پس از این که آبجوش شیرین شد نصف دیگر لیوان را چای ریختم

این چای نباید با سرعت ، بلکه با کمک قاشق استکان و استفاده از کناره لیوان و قطره قطره ریخته شود طوری که فقط روی آب جوش ریخته شود و مخلوط نشود تا نصف دوم لیوان نیز از چای پر شود

پس از این که لیوان یا استکان پرشد نصف پایین لیوان به رنگ سفید و نصف دوم به رنگ قرمز مشاهده می شود .

چای را با احتیاط کامل که زیاد تکان تکان نخورد بردم خدمت جناب سروان

جناب سروان رجبی به محض دیدن فرمودند: به به ، چه خوشرنگ و قشنگ ، احسنت ، آفرین

خداییش نمی دانستم که جناب سروان هم بلده یا نه

ولی از روی معرفت و احترام به یک سرباز پرسید ، چطوری درست کردی

من نیز توضیحات لازم را به عرض مبارک شون رساندم

فرمودند دلم نمی یاد تزئینش به هم بخوره و لی مجبورم و با دست دستور خروج از دفتر دادند

با تبسمی حرفی نزدم و با ادای احترام از اطاق خارج شدم

پس از نیم ساعت زنگ دفتر به صدا درآمد رفتم خدمت شون گفت دهقان 15 روز مرخصی تشویقی داری هر موقع خواستی استفاده کن

من هم سربازی متاهل بودم و این خبر بسیار برایم خوش حال کننده بود .

+ نوشته شده در پنجشنبه یکم تیر ۱۴۰۲ ساعت 10:38 توسط سربازامنیّت حیدرعلی کریمی  | 

ایستگاه سربازی SoldiersStation ...
ما را در سایت ایستگاه سربازی SoldiersStation دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karimivardanjania بازدید : 61 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 17:00