فی قلوبهم مرض ، خاطره‌ای ازاسارت 8 ساله نادعلی کافی

ساخت وبلاگ

فی قلوبهم مرض ، خاطره‌ای ازاسارت 8 ساله نادعلی کافی

سال ١٣٦٢ اسیر شدم و من را به اردوگاه عنبر بردند. گاهی برای اینکه سرگرم باشیم، شب‌ها داخل آسایشگاه مخفیانه تئاتر بازی می‌کردیم. یک شب حین اجرای تئاتر، یکی از سربازهای عراقی از پشت پنجره ما را دید. تا آمد قفل در را باز کند، به یکی از بچه‌ها گفتم: «برای اینکه ذهن عراقیه رو بپیچونیم تو خودت رو بزن به دل درد!

بلافاصله صحنه نمایش را به هم زدیم. سرباز عراقی وارد آسایشگاه شد. با توپ و تشر شروع کرد داد و بیداد راه انداخت. از حرف‌هایش متوجه شدیم که می‌گوید: اجتماع بیشتر از پنج نفر در آسایشگاه ممنوعه، چرا شما یک جا جمع شده‌اید؟

رضا شروع کرد به خودش پیچید و گفت: وای دلم ... وای دلم ... سرباز عراقی به ما اشاره کرد که: مشکلش چیه؟

بلد نبودیم به عربی بگوییم دلش درد می‌کند؛ گفتیم: «فی قلوبهم مرض!» سرباز زد زیر خنده و گفت: «فزادهم الله مرضا!» و از آسایشگاه بیرون رفت.

این خاطره در کتاب «موقعیت ننه» شرح آن روایت شده است

+ نوشته شده در چهارشنبه یکم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 17:31 توسط سربازامنیّت حیدرعلی کریمی  | 

ایستگاه سربازی SoldiersStation ...
ما را در سایت ایستگاه سربازی SoldiersStation دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karimivardanjania بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 19:28