معجزه شهید گمنام - خاطره ای از محسن فاطمی اعزامی  به ناجا

ساخت وبلاگ

با سلام و درود خدمت مدیر بزرگوار سایت ایستگاه سربازی

یه خاطره تعریف مییکنم خواهش میکنم روز شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیه پست بزارید.

قبل از این که بیام سربازی با یکی از دختربستگان نامزد شدم ودوماه بعدش اعزام شدم ناجا

متاسفانه بعد از آموزشی که رفتم مرخصی دیدم همه چی به هم خورده وتمام هدایای مارو پس اوردند.

خیلی ناراحت شدم

مادرم گریه می کرد

خودم قصد فرار داشتم

ازادامه زندگی دلسرد شدم

چون یکی از دوتا فامیل و ودوستان کارشکنی کرده بودند

وهیچ دلیل منطق برای این جدایی وجود نداشت

خدا شاهده هر دو ازبستگان شهدا و مسجدی و بسیجی بودیم

دقیقا یادمه روزی که اولین حرف نامزدی را زدیم 27 بهمن ماه  مصادف با عملیات والفجر5 بود وتلویزیون  قسمتهایی از آمادگی  رزمنده ها رو نشون میداد

جای خودمون را خالی میدیدیم و اشک از چشمان هردوتامون جاری شده بود که چرا ما زمان جنگ نبودیم و ...

خبرنگاربا یک رزمنده  صحبت کرد مشخصاتش یادم نیست فقط گفت فرزند روح الله

اون رزمنده بسیار خوش سیما و چشمهای جذابی داشت و از روحیه بچه ها صحبت می کرد

تصویر اون رزمنده برای همیشه در ذهن ما وجود داشته و خواهد داشت...

برم سر اصل مطلب

بالاخره بعد از اتمام مرخصی رفتم سر خدمت

 قراربود شهدای  گمنام بیارن تهران

چند تا نیرو می خواستن واسه تشییع جنازه شهدای گمنام

 منم انتخاب کردن

ساعت 3 نصف شب بیدارمون کردن تا برای اعزام آماده  بشیم

وقتی رفتیم سر تابوت شهدا دیدم  روی همه تابوتها پرچم کشیدن و روی همه نوشته فرزند روح الله  

یادم به شب نامزدی افتاد

خدا شاهده به تاریخ شهادت نگاه کردم دیدم تاریخ شهادت یکی شون سوم اسفند 1362 بود.

گفتم این شهید باید از عملیات (والفجر5) باشه

رفتم روی تابوتش نوشتم (سلام شهید گمنام ) ونشستم به گریه کردن

سپس فرمانده دستور داد هرچهار نفر که  هم قدهستند  یک تابوتا تشییع کنن

هنگامی که شهید را تاپای کفی تریلی حمل می کردیم گفتم خدایا این همون رزمنده نیست که تلویزیون باهاش مصاحبه می کرد؟؟؟؟

بعد دوباره پیش خودم گفتم اون گفت فرزند روح الله ولی همه شهدای گمنام را می نویسن فرزند روح الله

تااین که  قرار شد تابوت ها را روی کفی تریلی بزاریم پیش خودم گفتم من باید سیر دلم تابوت این شهید را ببوسم و صورتم را بهش بمالم

وقتی خواستم بوسه ای برتابوت بزنم

چیز عجیبی دیدم

کنار جمله من شخص دیگری روی تابوت نوشته ( سلام شهید گمنام ) و امضا کرده

خط و امضاء آنقدر آشنا بود که فکر کردم نامزدم نوشته

 از شدت تعجب داشتم بیهوش می شدم .

از بچه ها پرسیدم کی اینو نوشته ؟؟

همه اظهار بی اطلاعی کردند.

به هرحال سرم را گذاشتم روی تابوت و با صدای بلند گریه می کردم و بوسه برتابوت می زدم

من از جزئیات این اتفاق برای هیچ کس تعریف نکردم

ترسیدم مرا مسخره کنند.

هرچند خودم درناباوری بودم

آخه افراد شخصی اجازه ورود نداشتن

خدمتم داشت به پایان می رسید .

 فرداش یه زنگ زدم به مادرم ببینم

مادرم نمی تونست حرف بزنه فقط گریه میکرد

هردو گریه می کردیم

گفتم مادر چند روز دیگه خدمتم  تموم میشه یه فکری برا مکن مادرم گفت  الهی قربونت برم همه چی درسته

مبارکت باشه مبارکت باشه

و خانواده شون پیشنهاد عروسی دادن

من با ادامه گریه به سختی خداحافظی کردم وتلفن قطع شد.

مستقیم رفتم کارگزینی امور وظیفه

گفتم من 8 روز دیگه خدمت دارم اما 15 روز مرخصی استحقاقی و 5 روز تشویقی طلب کارم میخوام برم مرخصی

کارگزینی بهم گفتن با قرارگاه همانگ کن

از پله ها اومدم پاین رفتم قرار گاه

جریان رو تعریف کردم

یه فرم پر کرد داد به کارگزینی

همون روز مرخصی گرفتم و اومدم اصفهان

پرسیدم جریان چیه

مادرم گفت : خانم..... (مادرعروس )خواب دیده یکی از طلاب که سادات حسینی بوده  عقدتونا خونده و ماجرا را تعریف کرده وخودشون اومدن اینجا معذرت خواهی کردن و الانم همه چی درسته

منم در حالی که بغض گلویم را فشار میداد جریان شهید گمنام را به مادرم گفتم.

بعد از سربازی عروسی کردیم و رفتیم امام رضا

بعد از 15 ماه  هم خدا دختری بهم داد اسمش رو گذاشتم زهرا تا هم فاطمه زهرا سلام الله علیه خوشحال بشه هم شهید گمنام

برابر درخواست این سرباز اسلام پست مربوطه امروز 16 دی ماه 1400 مصادف با 3 جمادی الثانی شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام علیه که اتفاقا 250 شهید گمنام در کشور ایران تشییع خواهد شد بارگذاری شد  التماس دعای فرج 

ایستگاه سربازی SoldiersStation ...
ما را در سایت ایستگاه سربازی SoldiersStation دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karimivardanjania بازدید : 135 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:39