خاطره ی سرباز افشین روستا از تهران

ساخت وبلاگ

خاطره ی  سرباز افشین روستا از تهران

روزی که به مرکز آموزش جهرم اعزام شدم این شعربه  خطی زیبا زیر تختم  نوشته بود از بس قشنگ بود آنقدر خواندم تا حفظ شدم. (دیگه  نمی دونم منتشرکنید یا نه )

هر چند , با عاشق شدن مشکل ندارم

یک مشکل اما هست ; دیگر دل ندارم

در  بوستانی   که  خودم  آباد  کردم

چندی ست دیگر حقِ آب و گل ندارم

باید مرا از نو بچیند دستِ تقدیر

چیزی کم از احساس یک پازل ندارم

دیوانه ام  آری, مرا دیوانه کردند

ناچارم از بس"دشمنِ عاقل ندارم"

فیل و رخ و اسب و وزیرم را گرفتند

حتی   دو تا  سربازِ   نا قابل   ندارم

دل را زدم دریا بخواهد یا نخواهد

دیگر  خیالِ  دیدنِ   ساحل  ندارم

 من در جوابِ..عشق آیا اتفاقی ست؟

حرفی به غیر از "ای دلِ غافل" ندارم

ایستگاه سربازی SoldiersStation ...
ما را در سایت ایستگاه سربازی SoldiersStation دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karimivardanjania بازدید : 231 تاريخ : سه شنبه 20 اسفند 1398 ساعت: 9:00