مرخصی از زن جناب سروان احمدی خاطره ای از سرباز وظیفه امین امرائی اعزامی از تهران

ساخت وبلاگ

گرفتن مرخصی از زن جناب سروان احمدی

خاطره ای از سرباز وظیفه امین امرائی اعزامی از تهران

من درسال 1354 به مرکزآموزش ژاندارمری اعزام شدم وپس از سه ماه آموزش به گروهان ژاندارمری ... اعزام شدم .

من خدمت خوبی داشتم ویک خودرو لندرور تحویل گرفته بودم . اما بخاطرمشکلی که درخانه برایم پیش آمده بود چندبار درخواست مرخصی کرده بودم و جناب سروان  با مرخصی من موافقت نمی کرد .

تا اینکه یک روز سرباز جدیدی بنام حسین زارع به ما دادند که خوشبختانه گواهینامه رانندگی هم داشت .

جناب سروان گفت : هروقت که ماموریت داخل شهر می روی زارع را هم ببر تا ادارات و خیابانهای شهر را یاد بگیرد .

تقریباً سه یا چهار روزمی شد که سرباز زارع همراه من بود و تقریباً همه جارا یاد گرفته بود ، یک روزبعدازظهرمادرم از تهران زنگ زد و گفت سعی کن زودتر بیایی من هم بلافاصله یک برگ مرخصی به مدت 10 روز نوشتم و بردم دم درب منزل جناب سروان احمدی تا امضاء کند.

اما برخلاف تصور من جناب سروان احمدی با ماشین شخصی خودش به یکی از شهرستانهای اطراف رفته بود. من با ناراحتی برگه را به خانم جناب سروان دادم و قضیه تلفن را گفتم.

خانم جناب سروان به من گفت باشه برو

من هم از خدا خواسته به مرکز گروهان مراجعه کردم و برگ مرخصی را به منشی گروهان دادم وبدون تحویل وتحول خودرو به سرباز زارع دادم وپس از جمع کردن وسایل بلافصله گروهان را ترک کردم .

وقتی 10 روز تمام شد سر خدمت حاضر شدم  که بلافاصله جناب سروان احمدی منشی را فرستاد دنبالم . گفت مرخصی خوش گذشت ؟

گفتم خیلی ممنون قربان

گفت: از چه کسی مرخصی گرفتی؟

گفتم قربان ازخانمتون

گفت تو و خانمم هردو غلط کردین ، خانم من که به کسی مرخصی نمی ده او به شما گفته برو منظورش این بوده که از اینجا برو نه اینکه برو مرخصی ! ؟ برو بازداشتگاه تا به دادسرا معرفت کنم

گفتم بخدا جناب سروان من تقصیر ندارم

گفت : تو نمی دانستی که باید خودرو تحویل وتحول بشه ؟!

گفتم جناب سروان بخدا وقتی خانم شما گفت برو من دیگه همه چی یادم رفت . وسرم را انداختم پایین و نمی دانستم باید چکار کنم تا اینکه خودش خندید و گفت : برو – برو دفعه آخرت باشه . اتفاقاً خانمم گفت  : وقتی سربازه  اسم مادرش را آورد من خیلی  ناراحت  شدم  ودلم سوخت بهش گفتم بره مرخصی .

 الان هم برو دفتر گروهان برگ مرخصیت امضاء شده وروی پرونده ت بایگانی شده فقط خدارا شکر کن که مشکلی برای خودت و سرباز زارع و خودرو پیش نیامده است اگه نه باید الان همه باهم می رفتیم دادگاه نظامی .

من از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم و این بهترین خاطره خدمتی من از یک جناب سروانی  سرباز دوست بود که واقعاً  انسانی به تمام معنا بود .


ایستگاه سربازی SoldiersStation ...
ما را در سایت ایستگاه سربازی SoldiersStation دنبال می کنید

برچسب : مرخصی,جناب,سروان,احمدی,خاطره,سرباز,وظیفه,امین,امرائی,اعزامی,تهران, نویسنده : karimivardanjania بازدید : 185 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 22:16