مسابقه سنگر کنی وشکستن بیل خاطره ای ازعلی کریمی فرزند مجید

ساخت وبلاگ

مسابقه سنگر کنی وشکستن بیل

خاطره ای ازعلی کریمی فرزند مجید

سلام

من درسال 1353 بخدمت سربازی اعزام وآموزشی را در مرکز آموزش چهلدختر به اتمام رساندم.

یک روز بعداز صبحگاه به ما گفتند کوله پشتی - قمقمه آب و بیل وکلنگ برداریم تا برویم اردوی رزم انفرادی.

بیل وکلنگ ارتشی

بیل وکلنگ ارتشی :  دارای یک دسته چوبی تقریباً 50سانتی است که (سر آن هم بیل قرار گرفته هم کلنگ ) یعنی با تنظیم مهره ای که  درآن تعبیه شده  به بیل یا کلنگ  تبدیل می شود .

کوله پشتی

کوله پشتی :یک کیف برزنتی است که  ازپشت سر به شانه های سرباز بسته وآویزان می شود .

کوله پشتی دارای جیب های مختلف است که معمولاً برای قطب نما- دارو- چراغ قوه  و وسایل مورد نیاز برای ماموریت یک سربازاستفاده می شود و با توجه به بندها وسوراخهایی  که دارد یغلاوی یا به قول بعضیها (یغلبی)  - پتو و  بیل روی آن بسته می شود.

وقتی پس از 4 ساعت ونیم پیاده روی به دره ای رسیدیم آنجا ازجلو نظام خبردار دادند بچه ها  نسبت به دستورات بی خیال بودند و سستی می کردند و دستور را جدی نمی گرفتند.

 سرگروهبان گفت اینجا با پادگان فرق می کند اما نه اینکه راحت ترباشید!

 بلکه اینجا با میدان جنگ یکی است.

 پس حواستان خوب جمع شود وبلافاصله سنگ بزرگی را که حدود یک کیلومتر بالاترقرارداشت  به ما نشان داد وگفت: من خودم هم همراه شما می دوم  باید تا سوت سوم  سنگ را دور بزنید وبه این مکان برسید ، بخدا قسم اگر کسی عقب افتاد روزگارش را سیاه می کنم .

خداییش سرگروهبان هم همراه بچه ها آمد ووقتی خودش به مقر رسید سوت سوم را زد تعدادی از بچه ها عقب افتاده بودند اسامی آنها را یاد داشت کرد تا داخل پادگان تنبیهشان کند.

به همه نیم ساعت استراحت باش دادند وگفتند سر نیم ساعت به خط شویم.

درست سر نیم ساعت سوت زدند وما به خط شدیم پس ازاینکه  چند باربشین پاشو انجام دادیم  و 100متری سینه خیز رفتیم . آنجا دستور داد بیل را از وسایل باز کردیم و گفت  بدون اینکه وسایلی  زمین بگذارید با تجهیزات کامل تا شماره 3  هرکسی باید یک سنگر انفرادی کنده باشد.

من تا سوت دوم هیچ مشکلی نداشتم وبا توجه به اینکه بچه ی روستا بودم ودستم به بیل وکلنگ آشنا بود راحت کارم را انجام می دادم ، هرچند بیل نظامی برای من مثل یک اسباب بازی بود اما متاسفانه با سنگی روبرو شدم که کف تمام سنگر را پوشانده بود ،  حالا اگر می خواستم ازنو سنگر دیگری حفر کنم  ازهمه بچه هاعقب می افتادم و اگر هم می خواستم سنگ را خرد کنم امکان نداشت.

من ناگزیر بیل را زیر سنگ بردم و زور زدم تا  دسته بیل شکست .

سپس با اظهار ناراحتی  و این که کارم غیر عمد بوده رفتم به سرگروهبان گفتم: سرگروهبان من بیلم شکست چکار کنم ؟

سرگروهبان گفت بی احتیاطی کردی می دانی اگر در جبهه بیلت شکسته شود  کشته یا اسیر خواهی شد ؟

 پنج شنبه جمعه حق مرخصی نداری  برو نزد انبار دار  و با مجوز ایشان  بیل را از پادگان  ببربیرون وتعمیر کن .

من هم فردای آن روزبعد از ظهر مرحصی ساعتی گرفتم  تا این که هم یک دوری داخل شهر زدم  باشم . هم بیل را دام به نجار برایم دسته کرد و به پادگان تحویل دادم.

این خاطره من بود لطفاً چاپ کنید.


ایستگاه سربازی SoldiersStation ...
ما را در سایت ایستگاه سربازی SoldiersStation دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karimivardanjania بازدید : 217 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 16:22