خاطراتی از اولین بانوی پزشک اسیر ایرانی در جنگ عراق علیه ایران بیستم مهر سال 1359 در یکی از خطوط مقدم خرمشهر نزدیک شلمچه در حین انتقال مجروحین و شهدا به همراه یک تیم پزشکی به دست نیروهای بعث اسیر شدم و حدود چهار سال در عراق بودم. اولین زن آزادۀ جنگ: اینقدر بعثیها را کتک زدیم تا دلشان برای مردهای ایرانی سوختفاطمه ناهیدی اولین زنی که در دفاع مقدس به اسارت نیروهای بعث درآمد میگوید: وقتی خواستیم اعتصاب غذا را در اسارت شروع کنیم، عراقیها ریختند داخل سلول و شروع کردند به زدن. ما همیشه دفاع را با هم هماهنگ میکردیم. این بار مثلاً یکی گفت: «من ناخن بلند میکنم که اگر عراقیها آمدند چنگشان بزنم!»هرکس کاری گردن گرفت و همزمان حمله کردیم به عراقیها. یکی از بچهها کابل برق را از دست سرباز عراقی کشید و شروع کرد به زدن عراقیهایی که درجهدار بودند.بعداً یکی از افسران خودی برایمان تعریف کرد یکی از همینهایی که کتک خورده، جلوی سلول یکی از افسرها رفته و گفته بود: «اگر همه زنهای ایرانی این طوری هستند، دلم به حال مردهای ایرانی میسوزد!» + نوشته شده در سه شنبه دوم آبان ۱۴۰۲ ساعت 9:35 توسط سربازامنیّت حیدرعلی کریمی | بخوانید, ...ادامه مطلب
بعضی خاطرات را خودشون نیستند که تعریف کنند واین وظیفه خاطره نویسه قطعاً در عرصه های مختلف و رشته های مختلف هستند ایثارگرانی که با اهداء جان خود خدماتی رسانده و اکنون در بین ما نباشند .وظیفه دانستم تعدادی سرباز که اهدا عضو داشته اند را به طور خلاصه نام بیاورم و بخاطرشادی روح شان صلوات بفرستیم انشاءالله در صواب شان شریک و شفیع مان قرار گیرند .هرچند اطلاعاتی در مورد سایرین بدست نیاوردم و گمنام ماندند .*** علیرضا ایمانی، سرباز وظیفه ۲۲ ساله تبریزی بود که بر اثر سانحه رانندگی دچار مرگ مغزی شده بود.دکتر محسن قادری ضمن تایید مرگ مغزی این جوان در بیمارستان عالی نسب تبریز و رضایت خانواده وی، گفت : بلافاصله بیمار به بیمارستان امام رضا(ع) تبریز منتقل و دو کلیه، قلب و کبد وی به بیماران نیازمند اهدا شد.*** سرهنگ سید جعفرساداتی معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان مازندران، گفت: استواردوم وظیفه فرهاد کیانی نژاد سرباز ۲۳ ساله مازندرانی با اهداء اعضای بدنش به ۱۱ بیمار جان دوباره بخشید..وی افزود: با مرگ مغزی فرهاد، خانواده این سرباز در اقدامی انسان دوستانه و خیرخواهانه با اهداء اعضای بدن فرزند دلبندشان موافقت کردند و ۱۱ عضو از اعضای بدن او در بیمارستان تهران به بیماران نیازمند اهدا و به آنان جان دوباره بخشید. *** ۹ فروردین بود که وحید تصمیم گرفت از پادگان محل خدمتش به خانه برود. ساعت ۱۱:۳۰ صبح بود که از پادگان خارج شد، بیخبر از اینکه حادثه در کمین اوست. ۱۰ دقیقه بعد، در تقاطع رودکی - آزادی تهران، قیامتی به پا شد و مردم دور فردی که روی زمین افتاده بود، جمع شدند. مرد تصادفی، هیچکس نبود جزسرباز وحید عرب شاهی که پدر و مادرش در خانه منتظر بازگشت او بودند.پس از تصادف، وحی, ...ادامه مطلب
در بخشی از صحبتهایش از حال و هوای روزهایی برای ما میگوید که گردان ۷۰۰ نفره او در برابر ۹ لشگر زرهی عراق ایستادند. یادآور میشود که نیروی دریایی با ۱۰ موشک نیروی دریایی عراق را ظرف ۶۷ روز تار و مار کرد و این را هم میگوید که اگر دولت بازرگان محموله ۲۰۰ موشکی هارپون را پس نمیداد، جنگ ظرف یک هفته تمام بود. دروغهای سریال کیمیا جگرم را آتش زددر ۳۴ روز جنگ خرمشهر ۱۰۳ نفر از همرزمهای من شهید شدند، وقتی سریال کیمیا را میدیدم و بعد مسئولینی که به تهیهکننده آن سریال جایزه میدهند جگر من آتش میگرفت. به حال آن شهدا گریه میکنم و میگویم این آقایان نمکنشناس هستند، تعدادی از افسران من در آغوش من جان سپردند. من چگونه میتوانم این را فراموش کنم، بعد در این سریال یک دختر خانم عرض اندام می کرد.هر کلاهسبز تکاور ما معادل ۵۰ سرباز عراقی بودزمانی که در سی و یکم شهریور ۵۹ از بوشهر به خرمشهر میخواستم حرکت کنم با هفتصد کلاه سبز تکاور، به آنها گفتم اولین سفارشم به شما این است که اینهمه آموزش دیدید و مانور و صحرا رفتید، عملیات رفتید، تیراندازی کردید، هرآنچه که آموزش دیدید همه را به کار میگیرید برای حفظ جان خودتان، جان شما برای من خیلی مهم است، باید من و شما باشیم تا بتوانیم دشمن را از خاکمان بیرون کنیم اگر شما به کوچکترین وضعی زخمی شوید و از جبهه خارج شوید در حقیقت دست من خالی است. به تکاور دریایی گفته بودم که هر یکنفر شما معادل پنجاه سرباز عراقی است، پنجاه سرباز عراقی که نزدیک به دوسال است دارد آموزش میبیند و تجهیز می شود.همان ها که ارتش را تسویه کردند، خائن از کار درآمدند و اعدام شدنددر همان روزها ارتش ما روز به روز ضعیف تر میشد چرا, ...ادامه مطلب