ایستگاه سربازی SoldiersStation

متن مرتبط با «الله» در سایت ایستگاه سربازی SoldiersStation نوشته شده است

ماسک زدن بخاطراسپری حشره کش خاطره ای ازکتاب ذبیح الله

  • ماسک زدن بخاطراسپری حشره کش خاطره ای ازکتاب ذبیح الله در اینجا خاطره ای دیگر از نبی الله اسماعیلی نژاد (وردنجانی )نقل میکنم در منطقه، پدافندی والفجر ۸ هوا نسبتا گرم بود. وقتی که وارد سنگر شدیم اطراف سنگر را با گونیهای پر از خاک پوشانده بودند و راهی برای ورود هوا وجود نداشت. او گفت اول که وارد سنگر شدیم، خوب است یک پنجره در أن طرف سنگر باز کنیم که این کار را کردیم دیدیم که باز هم هوا خیلی گرم است. گفتیم پنجره دیگری آن طرف باز کنیم که این کار را هم کردیم حال نوبت این بود که با فرود آمدن خمپاره ها ترکش ها از همین پنجره ها درون سنگر اصابت میکنند. این امر نیز اتفاق افتاد و به محض به زمین خوردن گلوله سهم ما هم با اجازه از همین پنجره ها وارد سنگر میشد. بنا شد تمام پنجره ها دوباره بسته شود انگار عراقی ها دست بردار نبودند بعد تعریف کرد که ما برای دور کردن پشه ها یک عدد اسپری ضد حشرات را در داخل پنجره گذاشته بودیم که یک دفعه متوجه شدیم که انگار شیمیایی زده اند و به سرعت ماسکهای خودمان را زدیم که پس از چند لحظه تازه متوجه شدیم که یک ترکش به این اسپری خورده و گاز آن به داخل سنگر منتشر شده و ما به خیالمان دشمن شیمیایی زده است در این زمان یکی از رزمندگان یادش میرود که درب فیلتر ماسک خودر را بردارد؛ از این رو دچار تنگی نفس میشود و بلافاصله با یک دستگاه وانت به عقب منتقل میشود در حین بردن به عقب و عبور از دست اندازهای موجود در جاده به بیرون از خودرو پرتاب میشود و فیلتر ماسک از آن جدا شده و نفسی راحت میکشد و مجدداً به خط مقدم بر می گردد. ***ضمیمه ذبیح الله : کتابی است به قلم حاج ذبیح الله یوسفی وردنجانی در2 جلد و در بیش از 700 صفحه شامل خاطرات دوران سربازی ، دوران انقلاب ، دوران جنگ ، و پس , ...ادامه مطلب

  • سربازی شهید نواب صفوی وافسری آیت الله بروجردی خاطره ای ازتاریخ

  • سربازی شهید نواب صفوی وافسری آیت الله بروجردی خاطره ای ازتاریخ جواب شهید نواب صفوی به بازجوی پرونده«من سرباز اسلام هستم و آقای بروجردی افسر هستند و تا زمانی که‌ سرباز‌ هست، افسر به میدان نمی‌رود. ایشان، مقامشان عالی‌تر است و از طرفی، ما هستیم. اگر ما نبودیم، ایشان اقدام‌ می‌فرمودند. با‌ وجود‌ ما، لازم‌ نیست‌ که ایشان اقدام بکند.»‌روحش شاد و یادش گرامی بادبه برکت صلوات برمحمد و آل محمد ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَجبه مناسبت سالروز شهادت رهبر جمعیت فداییان اسلام، شهید نواب صفوی و یارانش در ۲۷ دیماه ۱۳۳۴ این پست بارگذاری شد + نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ ساعت 20:27 توسط سربازامنیّت حیدرعلی کریمی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تخم کردن خروس خاطره ای از سیف الله صالحی

  • تخم کردن خروس خاطره ای از سیف الله صالحی اعزامی مرداد ماه 1359 به مر کز آموزش گردان امداد ژاندارمری ذوب آهن اصفهان .تعدادی دانش آموزان آموزشگاه گروهبانی در آنجا دوره درجه داری می دیدند . یک روز استوار زندی دانش آموزان را بخط کرده و برای آنان سخنرانی می کرد ، استوار زندی پور که بیشتر به او سرکار استوار زندی می گفتند سرگروهبان واحد مرکز آموزش بود اتفاقا خیلی چاق بود و دقیقاً برازنده استواری بود .صدای تیز و پرقدرتی داشت ، با قاطعیت و نظامی به تمام معنا حرف می زد ، از نفوذ خوبی در پادگان برخوردار بود ، باورتان نمی شود تمام پادگان از افسر و ودرجه دار گرفته تا دانش آموزان و سربازان از ایشان حساب می بردند .بیشتر جملات ایشان با آقایون و نداریم شروع می شد .مثلاً می گفت آقایون نداریم ، اینجا دستور یک مرتبه صادر میشه ، دوبارصادر نمیشه آقایون نداریم : نداریم کسی بدون واکس و با وضع نامرتب تو مرکز آموزش قدم بزنه .یک روز می گفت من شنیدم به دیوار مرکز آموزش کرمان خروسی را نقاشی کردند که در حال تخم گذاری است ، یعنی در مرکز آموزش کرمان خروس را به تخم کردن وادار می کنند و سربازباید تربیت بشه ، آقایون بدونن اینجا فرق می کنه ، اینجا را می گن گردان امداد ژاندارمری ذوب آهن ، اینجا ما عکس خروس را روی کاغذ می کشیم در حالی که بلافاصله تخم می کند .پس مواظب باشید کسی بی انضباطی نکنه ، آقایون نداریم ، نداریم کسی بیاد بگه من پسر فلان مقامات هستم ، یا فلان سرهنگ از بستگان منه ، پسر سرهنگ و تیمسار نداریم ، اینجا همه یکسان هستیم و ... *** * توضیحی از طرف مدیر وبلاگ : منظوراز گردان امداد ژاندارمری ذوب آهن اصفهان در خاطره بالا کاملاً درست است .این مرکز آموزش که قبل از انقلاب به آن گردان , ...ادامه مطلب

  • آیات قرآن مجید،نجاتم داد خاطره ای از محمدعبداللهی

  • آیات قرآن مجید،نجاتم داد خاطره ای از محمدعبداللهی در سال 1365 بود که رفتم سربازی و بعد از 27 ماه خدمت کارتم را گرفتم . البته من اضافه خدمت نداشتم.بلکه درآن زمان  سربازی برای همه 27 ماه بود. من یک خاطره  بسیار خوبی از دوران آموزشی  دارم .   از زمانی که پا در رکاب اتوبوس گذاشتم دلم گرفت ودنیا برایم تا, ...ادامه مطلب

  • ازتنبیه تا دوستی .خاطره ای ازعلی رضا قاسمی نژاد فرزندیدالله متولد1367

  • تنبیه هم سبب دوستی می شود خاطره ای ازعلی رضا قاسمی نژاد فرزندیدالله متولد1367 صبح روزشنبه مورخه 1387/4/29 به همرا سه نفر از دوستان واردیگان ویزه استان چهارمحال وبختیاری شدیم . یک ساعتی پس از ورود به کارگزینی فراخوانده شدیم. من دوستانم را صدا زدم ولی یکی از آنها مشغول استفاده ازکرم ضد آفتاب به صورت  خودبود ،و گفت الان می آیم. افسری که آنجا حضورداشت به او دستورداد همراه آنان برو ولی او توجهی نکرد وهمچنان مشغول کرم زدن بود. من همراه دونفر از دوستان مشغول حرکت به طرف کارگزینی بودیم که ناگهان صدایی شنیدیم، آن افسر با لحن تندی به ما گفت مگر با شما نیستم! زودبیایی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها