ایستگاه سربازی SoldiersStation

متن مرتبط با «رفع شور شدن برنج» در سایت ایستگاه سربازی SoldiersStation نوشته شده است

پیداشدن پیکرشهیدپس از 10 سال با توسل به امام زمان ( عج ) خاطره ای از راوی

  • برادر سلام :یه خاطره از شهید محل مون دارم بی زحمت منتشر می کنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟* روایت عجیبِ شهیدی که پس از ۱۰ سال با توسل به امام زمان(عج) پیدا شد ** شهید مهدی منتظر قائم ** راوی ← سال 1359 شهید منتظر قائم از پله های هلیکوپتر داشتند پایین می‌آمدند دشمنان او را هدف قرار دادند ، انفجار بزرگی شد و او به شهادت رسید . نیمه شعبان 1369 بود، گروه تفحص پس از ۶ روز تلاش در روز هفتم به امام زمان(عج) متوسل شدند، گفتیم: امروز به یاد امام زمان(عج) به دنبال پیکرهای شهدا می‌گردیم اما فایده نداشت خیلی جست‌وجو کردیم. با خود گفتم: یا امام زمان(عج) یعنی می‌شود بی‌نتیجه برنگردیم ، در همین حین چهار پنج شقایق را دیدم که برخلاف شقایق‌ها که تک تک می‌رویند، دسته‌ای در یک جا روئیده‌اند گفتم حالا که دستمان خالیست شقایق‌ها را می‌چینم،شقایق‌ها را که کندم ، دیدم روی پیشانی یک شهید روئیده‌اند ، فریادم بلند شد دلهره داشتیم که خدا کند پلاک هویت داشته باشدنخستین شهید را در حالی که گل سرخی در بالای جمجمه‌اش روییده بود، پیدا کردیم ، نام این شهید «مهدی منتظرقائم» از شهدای لشکر 14 امام حسین(ع) بود،نام شهید و پیدا شدن پیکرش همزمان با سالروز ولادت امام مهدی(عج) نشان از کرامات این شهیدو معجزات الهی داشت ** جالب این که نام این شهید مهدی منتظر قائم می باشد *تاریخ تولد: ۳ / ۱۲ / ۱۳۲۷تاریخ شهادت: ۵ / ۲ / ۱۳۵۹محل تولد: فردوسمحل شهادت: صحرای طبسمزار: یزد* شادی روح شهدا صلوات *ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج + نوشته شده در دوشنبه دوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 15:59 توسط سربازامنیّت حیدرعلی کریمی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شورکردن غذای فرمانده ، خاطره ای از حسین عبدی نسب

  • خاطره من خیلی قدیمیه مرداد ماه 1352 بود آموزشی رفتیم کرمان ، بعد آموزشی هم تا یک سال همون پادگان بودم خاطره یی که می خوام تعریف کنم از پاس بخشی مه یک روز پاسبخش بودم ظهر که نگهبابان پاس 1 رو فرستادم سر پست ، رفتم توصف غذا که ناهار بگیرم دیدم خیلی شلوغه پیش خودم گفتم زرنگی می کنم می رم میگم اومدم ناهار فرمانده رو ببرم و ناهار خودمم می گیرم چون می دونستم سرباز شایسته که تو دفتر فرماندهیه رفته مرخصی رفتم دم درب آشپزخونه و گفتم شایسته مرخصیه منم پاس بخشم غذای فرماندهی را بده ببرم اونم می دونست مانور داریم و فرماندهی امشب پادگانه غذا را گرفتم و رفتم داخل آسایشگاه تا کلاهم را بزارم سرم و با وضع مرتب برم دفتر فرمانده پادگان غذای خودم را گذاشتم داخل کمد وغذای فرماندهی رو گذاشتم روتخت که ببرم همین لحظه گروهبان صالحی صدام کردو با صدای بلندگفت : عبدی نسب بیا لوحه را امضا کن قانوناً باید بعد از صبحگاه امضا می کردم ولی تاخیر افتاده بودرفتم امضا کردم و برگشتمتو این چند دقیقه که نبودم سربازمجید حسنی فکر کرده بود غذایی که روی تخته از منه بی انصاف هرچی نمک بود ریخته بود رو غذا من بی خبر از همه چی غذارا برداشتم و رفتم دفتر فرمانده پادگانیک احترام شصت تیری هم چسبوندم و غذا را گذاشتم رو میز عسلی که وسط دفتر بود و با یک احترام شصت تیری دیگه عقب گرد کردم و اومدم بیرون نیم ساعتی گذشت سرباز حیدری اومد گفت برو دفتر فرماندهی فکر کردم تیمسار ناهارشو خورده رفتم و دوباره احترام محکمی گذاشتمگفت: از بس غذا شور بود نخوردم ، زنگ زدم آشپزخونه گفتند غیر ممکنه ، آشپزرا احضار کردم از غذا خورده و میگه بعداً نمک ریختن داخلش تو این کار رو کردی ؟گفتم: خدا شاهده خبرندارم گفت : پس کی خبرداره ؟حقیقت را بهش گف, ...ادامه مطلب

  • شور شدن برنج خاطره ای ازکاظم محمدی ملک شیری فرزند محمدمتولد1365

  • برای اینکه برنج شورنشود آبش را زیاد کردم خاطره ای ازکاظم محمدی ملک شیری فرزند محمدمتولد1365 دردوران خدمت سربازی من سرباز آشپزخانه بودم. یک روز برنج می پختم. نمک زیادی به برنج زده بودم وغذاشورشده بود من ناچارآب روی برنج ریختم تا آب آن زیادشود بعد کم کم آب آن را برداشتم تا شوری غذا از بین برود اما متاسفانه بقول خودمان برنج وارفت، من نیز با ترفندخاص وزیرکانه مدت پخت برنج رازیاد و شعله را کم کردم. امابرنج ته گرفت وته برنج سوخت.ولی بعدازیانکه سربازان غذارا گرفتند وخوردند تعدادی ازدوستان می گفتند دستت درد نکنه غذای امروزت خیلی خوش مزه بودوحالی به مادادی وا,شور شدن برنج کته,شور شدن برنج,راه حل شور شدن برنج,رفع شور شدن برنج,برای شور شدن برنج,علاج شور شدن برنج,جلوگیری از شور شدن برنج ...ادامه مطلب

  • بیدارشدن باصدای نارنجک .خاطره ای ازعباس فتاحی نژادفرزندسبزعلی متولد1357

  • من باصدای نارنجک ازخواب بیدارشدم خاطره ای ازعباس فتاحی نژادفرزندسبزعلی متولد1357 یک شب در حین ماموریت بودیم وبه دونفر مظنون شدیم که پس از تعقیب وگریز آنهارا دستگیر کردیم واز آنها بازدید وبازرسی به عمل آوردیم ومقادیر زیادی عتیقه جات کشف کردیم.در همین راستا یکی از مظنونین که سلاح کمری همراه داشت  اسلحه رابطرف ماگرفت من وقتی  دیدم درمعرض تهدید قرار گرفتیم واحتمال تیراندازی می رودیک عدد نارنجک بطرف آنان پرتاب کردم پس از انفجار نارنجک ازصدای مهیب آن بیدار شدم, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها