خاطراتی از اولین بانوی پزشک اسیر ایرانی در جنگ عراق علیه ایران بیستم مهر سال 1359 در یکی از خطوط مقدم خرمشهر نزدیک شلمچه در حین انتقال مجروحین و شهدا به همراه یک تیم پزشکی به دست نیروهای بعث اسیر شدم و حدود چهار سال در عراق بودم. اولین زن آزادۀ جنگ: اینقدر بعثیها را کتک زدیم تا دلشان برای مردهای ایرانی سوختفاطمه ناهیدی اولین زنی که در دفاع مقدس به اسارت نیروهای بعث درآمد میگوید: وقتی خواستیم اعتصاب غذا را در اسارت شروع کنیم، عراقیها ریختند داخل سلول و شروع کردند به زدن. ما همیشه دفاع را با هم هماهنگ میکردیم. این بار مثلاً یکی گفت: «من ناخن بلند میکنم که اگر عراقیها آمدند چنگشان بزنم!»هرکس کاری گردن گرفت و همزمان حمله کردیم به عراقیها. یکی از بچهها کابل برق را از دست سرباز عراقی کشید و شروع کرد به زدن عراقیهایی که درجهدار بودند.بعداً یکی از افسران خودی برایمان تعریف کرد یکی از همینهایی که کتک خورده، جلوی سلول یکی از افسرها رفته و گفته بود: «اگر همه زنهای ایرانی این طوری هستند، دلم به حال مردهای ایرانی میسوزد!» + نوشته شده در سه شنبه دوم آبان ۱۴۰۲ ساعت 9:35 توسط سربازامنیّت حیدرعلی کریمی | بخوانید, ...ادامه مطلب
اولین سیگاردرجبهه یا شهید راه سیگار، خاطره ای از بابک فتحی یه سرباز داشتیم از مشکین شهر اعزام شده بود ، سیگاری بود در حد تیم ملی . هروقت هدایای مردمی ، می رسید ایشون اولین کسی بود که کنار ماشین پرسه میزد تا به قول خودش چندتا کارتن سیگار بگیره تو عملیات والفجر 10 (اسفند66) بود گفت : بابک منو دریاب گفتم : نه خسته گفت : دشمنت خسته ، بخدا خسته نیستم اما دلم لک زده واسه یه سیگار گفتم : خطه مقد مو سیگار؟ گفت : اعصاب پعصاب ندارم قصد قربت کن و دریاب خدا شاهده فقط به قصد پیداکردن سیگار با ترس و لرز رفتم سراغ تانک عراقی که جامونده بود. البته ترسم از این بود که شاید مین توش کار گذاشته باشن و من شهید راه سیگار بشم ! چون گاهی وقتها مین میذاشتن تو تانک بعد با بند به دریچه تانک وصل می کردن تا به محض باز شدن دریچه ، بنده کشدیه بشه و مینها منفحر بشن ولی من توکلت وعلی الله رفتم داخل تانک و از شانس بد که شهید نشدم اتفاقاً چندتا بسته ی سیگار از جمله سیگار بغداد ، وینستون و سیگار برگ تو تانک عراقی ها پیدا کردم و آوردم. گفتم : بیا علی قلی ، اینم امدادهای غیبی گفت : مسخره نکن این منم که باید درک کنم نه تو من دارم از بی سیگاری می میرم ، بعد تو داری طعنه می زنی سیگارها را به شوخی ریختم جلوش و گفتم اینا رو بکش اگه نه همه رامی برم آتیش میزنم خندید و گفت : ان الله مع الصابرین,سیگاردرجبهه ...ادامه مطلب